معرفی وبلاگ
مولاي متقيان علي (ع) مي فرمايند "معرفة النفس أنفع المعارف" اين دنياي مجازي كه منجر به انقلاب اطلاعات گرديده و ذهن ما را انباشته از معارف و اطلاعات بيهوده نموده است. توجه به علوم نافع يك ضرورت انكار نا شدني است و چه علمي نافع تر از انسان شناسي كه مقدمه خود شناسي خواهد بود اميدوارم بتوانم در اين بمباران اطلاعات به قدر وسع خود به نافع ترين دانشها بپردازم اللهم انّي اعوذُ بك من علمٍ لاينفعُ
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 16281
تعداد نوشته ها : 15
تعداد نظرات : 1
Rss
طراح قالب
GraphistThem248

يكم. همه انسان‏ها خليفه بالفعل خداوند بر روى زمين نيستند. خليفه خدا بودن يعنى، مظهر و نشانگر صفات و اسماى الهى بودن. همه انسان‏ها خليفه بالقوه هستند. هر اندازه كه در صراط مستقيم حركت كنند و كمالات انسانى را در خود ظاهر سازند و مظهر صفات و اسماى الهى شوند، به همان ميزان آن قوه را به فعليت رسانده و خليفه الهى و مظهر صفات و اسماى او خواهند بود. بر اين اساس، خلافت الهى داراى مراتب و درجات است. انسان‏هاى كامل در اوج قله خليفه اللهى، مظهر تام صفات و اسماى الهى‏اند. از اين رو توسّل به امامان معصوم، در واقع استمداد خليفه بالقوه و يا خليفه فروتر، از خليفه بالفعل و فراتر است.

 دوّم. انسان در عالمى كه بر نظام اسباب و مسببات استوار است- حتى در عين بهره ‏مندى از اوج مقام خليفةاللهى- براى رسيدن به مقاصد خويش، نيازمند تمسّك به اسباب مادى و معنوى است. و چون خداوند دعا و توسّل را در همين نظام، از اسباب معنوى در جهت برآمدن حاجت‏ها قرار داده است، بهره‏مندى از مقام خليفةاللهى، هيچ منافاتى با توسّل ندارد.به همين جهت پيامبر اكرم (ص)، علاوه بر توصيه ديگران به توسّل(1)، خود نيز براى استجابت دعا به پيامبران قبل از خويش، متوسّل مى‏شد: «انس بن مالك مى‏گويد: روزى كه فاطمه بنت اسد فوت كرد، پيامبر اكرم دستور دادند قبر او را حفر كنند، آن گاه خود وارد قبر شد و در آن خوابيد و چنين دعا كرد: «اللهم اغفر لامّى فاطمة بنت اسد، و وسّع عليها مدخلها، بحق نبيّك و الانبياء الذين من قبلى» «خدايا به حق پيامبرت و پيامبران قبل از من، مادرم فاطمه بنت اسد را بيامرز و جايگاه او را وسعت بخش».(2) ----

 

-پى‏ نوشت‏

 (1) سنن ابن ماجه، ج 1، ص 261 مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 138 و مستدرك صحيحين، ج 1، ص 313. (2) وفاء الوفاء، ج 3، ص 898---منبع:كتاب دعا وتوسل؛محمد رضا كاشفي،سيد محمد كاظم روحاني؛نهادنمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها 

منبع:پرسش و پاسخ هاي دانشجويي

جمعه 27 10 1392 20:11

در رابطه با اين كه انسان شريف تر است يا انديشه او ابتدا بايد ديد مقصودمان از «انسان » چيست؟

اگر منظور انسان با تمام ابعاد وجودي و انساني از جمله فكر، انديشه و... است، به قول مولوي:

اي برادر تو همه انديشه اي

مابقي خود استخوان و ريشه اي

در اين صورت اصل سؤال خطا و غلط مي نمايد. بايد در نظر داشت كه در مورد انديشه نيز امور مختلفي وجود دارد:

1- گاه مقصود از انديشه، عمل «انديشيدن » و فكر كردن است. در اين صورت اگر انديشه در راستاي بازيابي حقايق، شناخت و ايمان نسبت به آن ها باشد، امري ارزشمند است. قرآن مجيد مي فرمايد: «.... فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه....» (1) در مقابل اگر انديشه در جهت تحريف و كتمان حقايق يا مبارزه با راه حق باشد، امري ناپسند و شايسته كيفر و مجازات است. چنان كه قرآن مجيد در رابطه با وليد مي فرمايد: «انه فكر و قدر فقتل كيف قدر» ; (2) «همانا او انديشيد و سنجيد پس مرگش باد كه چسان سنجيد.»

2- گاه مقصود از انديشه خود «فكر» به معناي اسم مصدري است. در اين صورت نيز چنان نيست كه انديشه اي ارزشمند باشد، بلكه افكار، آرا و انديشه ها برخي صواب و برخي خطايند. طبيعي است انديشه خطا هيچ ارزشي ندارد و ارزش يك نظريه به ميزان مطابقت آن با واقع است.

 

پي نوشت ها:

1) زمر / 20.

2) مدثر / 19- 20.

منبع:پرسش و پاسخ هاي دانشجويي

جمعه 27 10 1392 20:1

هدف از خلقت انسان چه بود و چرا انسان خلق شد چرا بعضي از انسان ها فقيراند بعضي ثروتمند، چرا بعضي از انسان ها دچار بيماري بدبختي و بعضي ديگر چنين نيست آيا ممكن بود كه خداوند انسان را نه خلق مي كرد و نه اينطور بعضي از آنها را دچار اين بدي ها گرفتاري ها مي كرد اگر خلق كرد چرا گناه خلق شد چرا شيطان خلق شد چرا جهنم و بهشت مي توانست تعدادي تراكتور و كاميون خلق كند چون اينها بهتر مي توانند فشار و مشكلات را تحمل كنند؟

فلسفه سختيها مشكلات بلاها
اين پرسش از مسائل مهم در حوزه دين پژوهي است كه همواره ذهن متفكران ديني را به خود مشغول ساخته است كه چرا تبعيض وجود دارد؟ فناها و نيستي ها براي چيست ؟ نقصها وكاستي ها وآفات وبلاهاچرا وجود دارد؟وبطور كلي علت شرور(شرها)درعالم چيست؟
انديشمندان ديني پاسخهاي متعددي به اين پرسش يا پرسشها داده اند .
1-سختيها(شرور) لازمه جهان مادي وطبيعي است
لازمه عالم ماده علاوه بر محدوديت وجودي,تزاحم وتضاد است.ممكن نيست كه عالم ماده بي تزاحم وتضاد آفريده شود.وجود آتش در مجموع خير است ومي تواندبراي زندگي آدميان مفيد باشد اما گاه زيان نيز مي رساند ودرد ورنج نيز مي آفريندونمي شود كه آتش باشد ونسوزاند.
اگر خواهان زندگي دنيوي هستيم ومي خواهيم از نعمتها ولذايذ دنيوي بهرمند باشيم,بلكه آنراسكوي پرش خود به بهشت برين وكوي نيكبختي قرار دهيم,مي بايست در اين دنيا متحمل وپذيرنده لوازم آن نيز باشيم.اگر توقع داريم از آتش,حرارت بدست آيد ,اين حرارت ذاتي آتش است, در سرما وگرما هيچ گونه تبد ل وتغييري در آن ايجاد نمي شود, همين طوري كه چوب را مي سوزاند واز حرارت آن انسان به انواع مختلف بهره مند مي گردد,نيز گاهي خانه اي رابه كام خود فرومي برد. نمي توان گفت در موارد ضرر آتش,حرارت وسوزندگي نداشته باشد.ونمي توان آتش را از چرخه زندگي حذف نمود بعلت مشكلاتي كه در بعضي از موارد پيش مي آورد همچنانكه اتومبيل رانيز نمي توان از زندگي حذف كرد با اينكه در مواردي حركت اتومبيل تزاحم و تنازع با حركت انسان پيدا مي كند وسبب مرگ انسان مي شود واين لازمه زندگي مادي است كه ماشين بايد حركت كند وانسان نيز به فعاليت خود ادامه دهد وگاهي هم بايكديگر تصادم داشته باشند آيا حركت اتومبيل شر است يا حركت ما ؟هيچكدام شر نيستند لكن اقتضاي عالم مادي اين است كه مشكلي پيش بياورد كه ما از آن تعبير به شر مي كنيم بديهي است رعايت مقررات مي تواند در كاهش تصادفات موثر باشد اما بطور كلي نمي توان جلوي آنرا گرفت.
لازمه جهان مادي تزاحم وتضاد ,بيماري,تفاوت ,تصادف,محروميت از بعضي منافع,پيري ومرگ و...وبسياري ديگر از اموري است كه ما با ديد خود تعبير به نقص وشر مي كنيم.
مثال ساده وروشن انسانها كنار درخت سيبي قرار گرفته اند كه هر كس برحسب استعداد وتوان خود از آن بهره مند مي شود واگر كسي دير بجنبد دست خالي بر مي گرددالبته اگر انسانها رعايت عدل وانصاف را بكنند به همه مي رسد ولي در هر صورت گاهي منافع افراد با هم تزاحم پيدا مي كند حال كسي كه محروم شده وخود را در سختي ورنج مي بيند چه كسي مقصر است؟اين خاصيت جهان مادي است كه گاهي در تزاحم منافع عده اي محروم مي شوند .
وجود تزاحم وتضاد در عالم مادي وحاكميت سنتهاي لا يتغير الهي بر پديده هاي جهان يعني حاكميت نظام علت ومعلول واينكه گردش كارهاي جهان خارج از اين شيوه نيست ,اين دو موضوع اقتضائاتي دارد كه تخلف نا پذيرند زيرا لازمه اين جهان مادي است ونمي توان جلو تاثير آنرا گرفت آتش اقتضاي سوزاندن دارد گاهي ممكن خانه يا فردي را بسوزاند واو به رنج وسختي بيفتد اصل عليت وتزاحم سبب رنج اين فرد شده است.
ازدواج دو فردي كه ناسازگاري خوني دارند يا يكي از آنها به بيماري مسري مبتلا است باعث مشكلاتي براي آنها و فرزندانشان مي شود وممكن است نقصي در خلقت آنها ايجاد شود كه سبب رنج طولاني براي پدرومادروفرزند مي گردد,تاثير اصل عليت وسنخيت بين علت ومعلول اين اقتضا را دارد ونمي توان مانع آن شد حال بايد ديد مسئول اين رنج وسختي كيست؟
بديهي است اگر والدين دقت مي كردند اين مشكل پيش نمي آمد.
فردي كه در كنكور شركت مي كند وبدليل كمي تلاش ,يا محدوديت ظرفيت پذيرش موفق به راهيابي به دانشگاه نمي شود ودچار رنج وسختي مي شود ومي گويد چرا دعاي من مستجاب نشد و... اين فرد بايد درست بررسي كند كه علت نا كامي اوچه چيزي بوده است اگر خوب درس خوانده وبا آمادگي در آزمون شركت كرده بايد بداندتزاحم منافع ومحدوديت سبب اين مشكل شده ومردم كنار درختي قرار گرفتند كه ميوه محدودي دارد وخواه ناخواه عده اي دست خالي بر ميگردند وكسي مقصر نيست ومي توانست طوري برنامه ريزي كند كه زودتر برسد ميوه خود را بچيند.
در هر صورت كنار خيرهاي فراوان,شرهاي اندكي هم ايجاد مي شود كه لازمه جهان مادي است ونمي شود بخاطر شرور اندك از خلقت عالم ماده صرف نظر كرد.
آتش خيرات بي شماري دارد ,آيا درست است كه بخاطر شر اندكي كه ممكن است در پي داشته باشد آتش خلق نشود؟ترك خير كثير به دليل شر قليل ,با فيض الهي منافات دارد,زيرا ترك خير كثير به دليل شر قليل,خود شر كثير محسوب مي شود. جهان ماده تلازم اجتناب نا پذيربا شرور دارد وهمچنان كه گفتيم اقتضاي عالم ماده , بيماري ,محدوديت, پيري ,فقر,ضعف ومرگ است.بايدبا بررسي عميق ديد كه كداميك از اينها شر هستند .ومسئول ايجاد هر كدام چه كسي است؟
مسئول بسياري از مشكلات خود ما هستيم كه با رعايت بهداشت وبرنامه ريزي بهتر مي توانيم از بروز آنها جلو گيري كنيم.
2-شر ناشي از جزئي نگري است.
عامل اصلى شبهات و ابهامات اين است كه از ديدگاه محدود و زمينى به نظام هستى بنگريم و لذا در سايه اين نگرش قياسى به بن‏بست مى‏رسيم زشتى و زيبايى - سختى و آسايش - فقر و ثروت - مفيد و مضر - تقدم و تأخر و دهها امور مشابه آن حاصل قياس و سنجش زمينى و محدود ما انسانهاست در حاليكه چه بسيار امور قياسى كه هيچ ارزش و مكانتى در كليّت نظام هستى ندارند. براى كودكى كه در باغى مشغول بازى است گل زيبا و لطيف است ولى خار و تنه درخت و سنگ سخت است و تيز و با صلابت و ناپسند و بى‏فايده چون آنها را در عرض هم قرار داده و مقايسه مى‏نمايد و لكن از ديدگاه يك باغبان آگاه و انسان حكيم خار و گل و تنه و ساقه و ريشه مكمل يكديگرند و اگر ساقه و سختى آن نباشد لطافت غنچه‏ها و طراوت شكوفه‏هاى درخت ميسر نيست.
از ديدگاه ما پرندگان خوش الحان زيبا و پسنديده‏اند و لكن مار و عقرب حيوانات وحشى ناپسندند و مضر در حاليكه ميزان مقايسه ما انديشه و تفكرات ماست. و اين ميزان خود مهره‏اى است در كنار ديگر مهره‏هاى عالم هستى. نظام وجود معلول مشيت خداى حكيم و عليم است و نظرات و برداشت‏هاى ما نقشى در تدبير خداوند ندارد. با در نظر گرفتن مطالب گذشته وقتى ظروف متفاوت قابليت انسانها را مشاهده مى‏كنيم اولين پرسش در ذهن ما كه حاصل مقايسه ظروف است اين مى‏باشد كه چرا اين شخص اينگونه است و ديگرى به گونه‏اى ديگر؟ چرا اين فرد در رنج است و ديگرى در آرامش؟ چرا اين انسان مريض است و آن ديگرى سالم؟ و مسلماً فرد مريض نمى‏تواند همچون انسان سالم و تندرست تكاليف خويش را انجام دهد و روشن است كه فقير همچون مرفه نمى‏باشد. در حاليكه آفريدگار نخواسته كه فقير همچون غنى باشد يا مريض و معلول جسمانى همچون سالم و تندرست مسير زندگى را طى نمايد بلكه از هر شخص (ظرف وجودى خاص) مطابق با قابليت و توان و استعداد او مسئوليت خواسته شده است (هر كه بامش بيش برفش بيشتر) و خداوند از همه نخواسته كه در كمالات و ارزش‏ها مساوى باشند چون ظروف متفاوت است. اما همه بايد در مدت عمر خويش ظروف قابليت خويشتن را مملو از كمالات تقواى الهى نمايند
- خوب و بد نسبي و مطلق حقايق مطلق را با حقايق نسبي نبايد اشتباه كرد . مـطـالعات ما درباره سود و زيان حوادث و موجودات اين جهان همواره نسبي است ,يعني مقياس سـنـجـش را در ايـن مـطـالعات وضع خود و كسانيكه سرنوشت آنها با ما ارتباط نزديك دارد قرار مـي دهيم :آنچه به سود ما است خوب و مفيد و آنچه به زيان ما است بد و مضر مي دانيم , وحساب نـمي كنيم كه فلان حادثه در سرنوشت ساير موجودات يا در صد سال آينده چه آثاري به بار خواهد آورد . در صـورتيكه ( مطالعات نسبي ) كه در چهار چوب شرايط و موضوعات خاصي صورت مي گيرد , هرگز نمي تواند ملاك ( قضاوت مطلق ) گردد
3-شر ناشي از آزادي انسان است
خداوند به انسان,نعمت آزادي واختيار ارزاني داشته تا مراحل كمال وسعادت رابا اختيار طي كند.برخي آدميان,با اختيار خود,اعمال شرورانه اي انجام مي دهندكه لازمه اين اعمال ,رنج وعذاب ديگران است .بنابر اين شر در جهان از شرارت انسان حاصل مي شود وشرارت انسان نيز ناشي از آزادي واختيار او است.
براه انداختن جنگها,غارت منابع كشورها,استفاده بيش ازحد سوخت هاي فسيلي كه باعث آسيب ديدن لايه ازن گرديده وسبب گرماي غير طبيعي كره زمين شده وسيلهاي ويرانگر را موجب گرديده ودر نتيجه مشكلات وسختيهائي براي انسانها ايجاد كرده وبيماريهاي صعب العلاج را به ارمغان آورده همه وهمه از آزادي بشر سر چشمه گرفته است.
4-مشكلا ت وسختيها سازنده هستند
نكته ديگر اينكه فكرمي كنيم كه: «آدمى در اين جهان بايستى آسوده و راحت باشد»، وقتى اين چنين نيست پس زندگى مفهومى ندارد.
ولى اگر قدرى عميق‏تر به حيات انسان بنگريم، خواهيم ديد كه رشد و سازندگى و تكامل مادى و معنوى انسان در زمينه سختى‏ها و رنج‏ها شكل گرفته و مى‏گيرد.
سختى‏ها و گرفتارى‏ها مقدمه كمال‏ها و پيشرفت‏ها است. ضربه‏ها جمادات رانابودمي سازد واز قدرت آنها مي كاهدولي موجودات زنده را تحريك ونيرومند مي سازد رشد و سازندگى و تكامل مادى و معنوى انسان در زمينه سختى‏ها و رنج‏ها شكل گرفته و مى‏گيرد. تمدن‏ها در نقاطى به وجود آمده‏اند كه شرايط زندگى دشوار بوده و انسان مجبور به مبارزه با طبيعت شده است.
رشد علمى مرهون درگير شدن بشر با مشكلات است. اگر بشر، جهانى همواره روشن داشت، هيچ‏گاه به فكر كشف الكتريسته نمى‏افتاد و اگر بيمارى‏ها وجود نداشتند، هيچ‏گاه اندام خود و عوامل مؤثر بر سلامت و يا بيمارى آن را نمى‏شناخت.
اين بناى كار جهان و متناسب با روندى است كه براى بشر در نظر گرفته شده است: لقد خلقنا الانسان فى كبد؛ ما آدمى را در رنج و فشار آفريديم، (البلد، آيه 4). پس كمال انسان در سختى‏ها است چه در عرصه مادى و چه در عرصه معنوى. اگر جهانى بدون مشكل در برابر انسان بود، آدمى به جهت خصوصياتش آن را بر هم مى‏زد تا مشكلى پديد آورد و آن را حل كند.
برداشتن رنج و مشكلات از زندگى بشر، مساوى با ركود و سكون او است؛ پس وجود مشكل، زمينه‏ساز رشد و پيشرفت بشر است
5-سختيها جنبه تنبه وبيداري دارند
. سختى و گرفتارى هم تربيت كننده فرد و هم بيدار كننده ملت‏ها است. سختى، بيدار سازنده و هوشيار كننده انسان‏هاى خفته و تحريك كننده عزم‏ها و اراده‏ها است. شدائد همچون صيقلى كه به آهن و فولاد مى‏دهند. هر چه بيش‏تر با روان آدمى تماس گيرد او را مصمم‏تر و فعال‏تر و برنده‏تر مى‏كند؛ زيرا خاصيت حيات اين است كه در برابر سختى مقاومت كند و به طور خودآگاه و يا ناخودآگاه آماده مقابله با آن گردد. سختى همچون كيميا، خاصيت قلب ماهيت كردن دارد جان و روان آدمى را عوض مى‏كند. اكسير حيات دو چيز است: عشق و آن ديگر بلا. اين دو نبوغ مى‏آفرينند و از موارد افسرده و بى‏فروغ گوهرهايى تابناك و درخشان به وجود مى‏آورند»5.
قرآن مي فرمايد: «هيچ پيامبري را به نقطه اي نفرستاديم مگر اين كه مردم آنجا را با سختي مواجه ساختيم تا تضرع كنند» (8) و فرمود: «و براستي قوم فرعون را به خشكسالي و كمي ميوه دچار آورد»نموديم تا متذكر شوند» و علي (ع) فرمود: «هر گاه خداوند نسبت به بنده اي اراده خيري داشته باشد، پس آن بنده گناهي كند، به دنبال آن گرفتاري اي پيش مي آيد و استغفار را به يادش مي آورد (9).
6-گرفتاريها نوعي آزمايش وامتحان الهي است
مصيبت‏ها و گرفتارى‏ها در زندگى انسان نوعى امتحان و آزمايش الهى است طبق آيات قرآن و روايات اهل‏بيت(ع) هيچ انسانى در دنيا خالى از آزمايش الهى نيست .آرى تا آزمايش نباشد و انسان در مقابل سختى‏ها قرار نگيرد ارزش مقاومت و تلاش او معلوم نمى‏گردد و مؤمن از غير مؤمن تمييز داده نمى‏شود. اولياء الهى از همه انسان‏هاى ديگر بيشتر با بلاها و گرفتارى‏ها دست و پنجه نرم كرده‏اند و هيچ يك از ما به اندازه آنها سختى نكشيده‏ايم در حالى كه آنها محبوب‏ترين خلق خداوند هستند پس اين‏گونه سختى‏ها و امتحان‏ها لطف خداوند كريم است.
7- بسياري از مصائب وبلاها كفاره گناهان هستند.
براساس آنچه از احاديث استفاده مي شود، خداوند گاهي مؤمنان را در دنيا به بلاها و رنج ها مبتلا مي كند تا اين گرفتاري ها كفاره گناهان آنان شود و در روز قيامت ديگر چيزي كه به خاطر آن عقوبت و كيفر شوند در كار نباشد و آنان را از نعمت خود برخوردار سازد، ولي افرادي كه كافر و مشرك هستند چنانچه برخي كارهاي نيك داشته باشند، پاداش آنان را در همين جهان به آنان مي دهد; در نتيجه، در آن جهان با دست خالي حاضر خواهند شد
گاهي عامل بلاها و گرفتاري ها، برخي از گناهان و شكستن سدها و حريم هاي الهي است. هلاك شدن برخي اقوام گذشته در تاريخ مانند قوم نوح، عاد، ثمود و ... از اين قبيل است. قرآن كريم در اين باره آيات زيادي دارد از جمله فرمود: «اگر اهل آبادي ها ايمان بياورند و تقوا پيشه كنند درهاي رحمت را از آسمان و زمين به روي آنها مي گشاييم، ولي آنها تكذيب كردند و ما هم آنها را به مجازات اعمال خودشان گرفتار ساختيم» (10).
و فرمود: «فساد در خشكي و دريا به خاطر اعمال مردم آشكار شد تا خداوند نتيجه برخي از اعمال آنها را به خود آنها بچشاند، شايد برگردند» (11) و آيه مورد پرسش مي فرمايد: «و هر مصيبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و از بسيارى درمى‏گذرد» (12)
8–آفات وبلاها و سختيها سبب بالا رفتن درجه معنوي انسان مي شود
گاهي بلاها و حوادث تلخ زندگي براي دست يافتن به مقامات و درجات برتر و عالي است. گرفتاري ها و رنج و بلاي انبياء، ائمه (ع)، اولياء و پاكان از اين طريق قابل توجيه است و جمله معروف «البلاء للولاء؛ بلا براي دوستي و است»، در اين وادي قابل فهم و درك است. رنج هاي فراوان و بي شمار حضرت ابراهيم (ع) (14) و حضرت موسي (ع) (15)، يوسف صديق و حضرت خاتم(ص) كه فرمود: «هيچ پيامبري همچون من آزار نديد». با اين ديد قابل تفسير و تبيين است و امام صادق (ع) فرمود: «براستي براي بنده در پيشگاه الهي مقام و منزلتي است كه بدان دست نمي يابد مگر با يكي از دو خصلت: يا از بين رفتن مال او و يا گرفتاري در جسم او (بر اثر سيل و زلزله و ... )» (16)، به همين جهت مؤمنان بيشتر گرفتارند.
و در جاي ديگر فرمود: «خداوند بلند مرتبه به موسي وحي نمود كه موجودي نيافريدم كه نزد من از بنده مؤمنم محبوب تر باشد، پس براستي او را گرفتار مي كنم به آن چه براي او خوب است، او را عافيت مي دهم به آنچه براي او خوب است ... و من به آنچه باعث اصلاح امر بنده ام مي شود آگاهترم» (17).
و همين طور فرمود: «براستي شديدترين مردم از جهت بلا پيامبران اند سپس كساني كه از بعد از آنها قرار دارند، پس هر اندازه به انبياء شبيه تر باشند بلاهاي آنها نيز شبيه تر است» (18).
نتيجه اين شد كه هر كاري كه براي انسان پيش مي آيد و هر گرفتاري را كه دچار مي شود از طريق اختيار و اراده خود انسان است چون خداوند در اين عالم از طريق اسباب و وسيله كار مي كند نه مستقيم، منتهي همان گرفتاري ها گاه بر اثر گناهان و نتيجه آن ذلت و رسوايي و دوري از خداوند است و گاهي همان كاري كه انسان با دست خويش انجام مي دهد با عنايت خداوند باعث تنبه و آگاهي و يا ترفيع درجه و ... مي شود.
9-بعضي ازگرفتاريها لطف وعنايت الهي هستند
. شخص گرفتار بايد توجه داشته باشد كه بلاها غالباً از الطاف خاص الهى است و خداوند براى اين كه عنايت و توجه خاصى به او داشته كه او را مبتلا فرموده است. اين مطلب قطع نظر از اين كه در قرآن و روايات ثابت است از مطالعه حالات مردم گرفتار به خوبى استفاده مى‏شود، زيرا بيشتر مردم خوب و صالح مبتلا به گرفتارى و بلاها هستند و بعداز پيغمبران هر كس ايمانش زيادتر باشد بلا و مصيبتش نيز زيادتر است.
عبدالرحمن بن حجاج مى‏گويد: ما نزد امام صادق(ع) بوديم صحبت بلا به ميان آمد و اين كه بلاها از الطاف خاص خدا است كه به مؤمنين عطا مى‏فرمايد. آن‏گاه امام صادق(ع) فرمود: از رسول خدا(ص) سؤال شد كه سخت‏ترين بلاها در دنيا براى كيست؟ حضرت فرمود: (اَلنَّبِيُّونَ ثُمَّ اْلأَمْثَلَ فَاْلأَمْثَلَ وَيَبْتَلَى الْمُؤمِنُ بَعْدَ ذلِكَ عَلى‏ قَدْرِ اِيمانِهِ وَ حُسْنِ اَعْمالِهِ فَمَنْ صَحَّ اِيمانُهُ وَ حَسُنَ عَمَله اشْتَدَّ بَلائُهُ وَمَنْ سَخِفَ اِيمانَهُ وَ ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلائُهُ‏)؛ سخت‏ترين و شديدترين بلاها در دنيا براى پيغمبران است بعد از آنها هر كس ايمانش بيشتر باشد بلايش نيز بيشتر است. مؤمن به قدر ايمان و حسن عملش به بلا مبتلا مى‏شود. پس كسى كه ايمانش صحيح و عملش نيكو باشد بلايش نيز شديدتر است. و كسى كه ايمانش ناقص و سست و عملش ضعيف باشد بلايش نيز كمتر است‏، (الكافى، ج 2، ص 252). رسول خدا(ص) فرمود: بلاي بزرگ به اجر بزرگ پاداش داده مي‏شود، و هر گاه خدا بنده‏اي را دوست بدارد، او را به بلاي بزرگ گرفتار مي‏سازد، پس هركه به بلا راضى شود خدا از او راضى است. و هر كه به بلا راضى نشود خدا از او راضى نمى‏شود. (عَنْ اَبى‏ جَعْفَرٍ(ع) قالَ: اِنَّما يُبْتَلَى الْمُؤْمِنُ فِى الدُّنْيا عَلى‏ قَدْرِ دِينِهِ اَوْ قالَ: عَلى‏ حَسَبِ دِينِهِ‏)؛ امام باقر(ع) فرمود: مؤمن در دنيا به اندازه دينش يا فرمود، بر حسب دينش مبتلا مى‏شود (يعنى اگر دينش قوى باشد بلايش شديد است و اگر دينش ضعيف باشد بلايش نيز ضعيف و كم مى‏باشد)، (الكافى، ج 2، ص 253).< (عَنْ عَبْدُاللَّهِ بْنِ اَبى‏ يَعْفُورٍ قالَ: شَكَوْتُ اِلى‏ اَبى عَبْدِ اللَّهِ(ع) ما اَلْقى‏ مِنَ اْلأَوْجاعِ وَكانَ مِسْقاماً فَقالَ لى‏: يا عَبْدَ اللَّهِ لَوْ يَعْلَمُ الْمُؤمِنُ مالَهُ مِنَ اْلأَجْرِ فِى الْمَصائِبِ لَتَمَنّى‏ اَنَّهُ اَنْ يُقْرَضَ بِالْمَقَاريضَ طُولَ عُمْرِهِ‏) ؛ عبداللَّه بن ابى يعفور كه هميشه مبتلا به بيمارى بود مى‏گفت: از دردهايى كه به من مى‏رسد به امام صادق(ع) شكايت كردم، حضرت به من فرمود: اى عبداللَّه اگر مؤمن بداند كه چه پاداشى در برابر مصيبت ها دارد آرزو مى‏كند كه او را در طول عمرش با مقراض‏ها تكه تكه كنند، (الكافى، ج 2، ص 255). شما اكنون در امتحانى بزرگ هستيد، يا بايد شوهرتان را ترك كرده و راه ديگرى براى زندگى برگزينيد كه البته در اين صورت گناهى مرتكب نشده‏ايد ولى از ميدان بزرگى براى صبر و فداكارى بازمانده ايد.
عن اميرالمؤمنين(ع): عند تناهي الشده تكون الفرجه و عند تضايق حلق البلاء يكون الرخاء» وقتي شدت و سختي به نهايت خود مي رسد، فرج حاصل مي گردد و هنگامي كه حلقه هاي بلا تنگ مي گردد، اميد آساني و نجات هست.
رواياتي مانند اين روايت نوراني كه فراوان هم مي باشند مثل: «اضيق الامر ادناه الي الفرج؛ دشوارترين كار به گشايش نزديك تر است». «عند تناهي البلاء يكون الفرج؛ وقتي بلا به نهايت رسد، گشايش حاصل مي شود». «اذا اضيفت البلاء كان من البلاء عافيه؛ هنگامي كه بلا بر بلا افزوده گردد به دنبالش راحتي و عافيت است».
همه اين روايات در صدد اميدوار ساختن و پرهيز دادن از يأس و نااميدي مي باشد. يعني هر سختي و دشواري سرانجام به پايان مي رسد و هر چند طولاني هم باشد ولي داراي نقطه اوجي است كه وقتي به آنها برسد به دنبالش گشايش و راحتي است. پس اين احاديث در صدد بيان مطلب نيست كه هر مشكلي و بلا و گرفتاري بعد از نااميدي برطرف مي گردد و تا انسان نااميد نگردد فرج حاصل نمي شود بلكه برعكس به انسان مي آموزند كه در سخت ترين بلاها و شديدترين گرفتاري ها نااميد نشويد چون اين بلا دايمي و هميشگي نمي باشد و سرانجام به گشايش تبديل مي شود.
قرآن كريم مطلب را بسيار ظريف بيان كرده است: «فان مع العسر يسرا. ان مع العسر يسرا» (سوره انشراح). يعني همراه با هر سختي و در درون و شكم هر بلا و گرفتاري، راحتي و گشايش نهفته است نه اين كه بلا و گرفتاري وقتي به پايان برسد، گشايش متولد مي شود، خير، بلكه سختي و راحتي مانند بچه هاي دوقلو با هم متولد مي شوند و دو روي يك سكه اند، ولي معمولا وقتي سختي به پايان برسد انسان متوجه آن روي سكه كه راحتي و گشايش است مي شود وگرنه از ابتدا اين گشايش با سختي همراه و همگام بوده است.

زندگي در مردن و در محنت است آب حيوان در درون ظلمت است


: «ولنبلونكم بشيء من الخوف والجوع و نقص من الاموال و الانفس والثمرات و بشر الصابرين؛ حتما شما را با اندكي از ترس، گرسنگي و آفت در مال ها و جان ها و ميوه ها مي آزماييم و به انسان هاي صبور و با استقامت مژده بده» (بقره، آيه 155).
خداوند وقتي نسبت به بنده اي از بندگانش لطف خاصي داشته باشد او را گرفتار سختي ها مي كند. در حديثي حضرت باقر(ع) مي فرمايد: خداوند از بنده مؤمنش تفقد و دلجويي مي كند و براي او بلاها را هديه مي فرستد همان طوري كه انسان در سفر براي خانواده خود هديه مي فرستد (عدل الهي، دفتر انتشارات اسلامي، ص 159).
در حديث ديگري از حضرت صادق(ع) آمده است: «خداوند زماني كه بنده اي را دوست بدارد او را در درياي شدائد غوطه ور مي سازد» (عدل الهي، ص 159).
در حديث ديگري از حضرت صادق آمده است: «گرفتارترين مردم پيامبران هستند. در درجه بعد كساني كه از نظر فضيلت بعد از ايشان قرار دارند و سپس هر كس كه با فضيلت تر است» (عدل الهي، ص 160).
بلا براي دوستان خدا لطفي است كه سيماي قهر دارد، همچنان كه نعمت ها و عافيت ها براي گمراهان و دشمنان خدا ممكن است عذاب هايي باشد كه سيماي لطف دارد. سختي و بلا بيدار كننده انسان هاي خفته و تحريك كننده عزم ها و اراده ها است. سختي ها چون صيقلي است كه به آهن و فولاد مي دهند كه هر چه بيشتر با روان و روح انسان تماس گيرد او را مصمم تر و فعال تر و كارسازتر مي سازد.
براي مطالعه بيشتر ر.ك: عدل الهي، شهيد مطهري
آفرينش شيطان:
((شيطان )) از طايفه ي ((جن )) است , چنان كه قرآن مي فرمايد. ((و اذ قلنا للملائكه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربه ; و به ياد آور وقتي را كه به فرشتگان فرمان داديم همه بر آدم سجده كنيد و آنها همه سجده كردند; مگر ابليس كه از جنس جن بود و بدين جهت از اطاعت خدا سرپيچيد)), (كهف , آيه ي 50). فرشتگان , امكان مخالفت با فرمان هاي الهي را ندارند, (تحريم , آيه ي 6); ولي جن مانند انسان مختار است و لذا امكان نافرماني براي آنان وجود دارد. قرآن نيز آنها را به مؤمن , كافر , فاسق و صالح تقسيم مي كند, (جن , آيه ي 14) و آنها را لايق پاداش و كيفر اخروي مي دانيد, (انعام , آيه ي 128; الرحمان , آيه ي 39; اعراف , آيه ي 179; هود, آيه ي 119; سجده , آيه ي 13).
بنابراين جن مانند هر موجود ديگري , لايق و شايسته ي آفرينش است ; چرا كه از ديدگاه فلسفي , خداي فياض , هر چيزي را مي آفريند. اين كه شيطان - و نيز انسان هاي كافر و گنهكار - با اختيار خويش از مسير اصلي و هدف نهايي آفرينش خود دور شده اند, باعث نمي شود آفرينش آنان لغو و مخالفت حكمت باشد. خداوند متعال , آنها را آفريد تا با اختيار خويش , اطاعت كنند. و لازمه ي اطاعت اختياري اين است كه امكان مخالفت اختياري را نيز به آنها اعطا كند. پس مخالفت آنان , ضرري و لطمه اي به حكيمانه بودن آفرينش شان نمي زند.
آنچه گفته شد فلسفه ي آفرينش شيطان با توجه به خود او و عملكرد خود او است و مي تواند توجيه كننده ي آفرينش او باشد. اما اگر وجود شيطان را در رابطه با آفرينش انسان بسنجيم , اين سؤال مطرح مي شود كه در آيا وجود شيطان براي آفرينش انسان لازم و ضروري است يا نه ؟)) ابليس , پس از نافرماني و رانده شدن از درگاه الهي , از خداوند متعال , مهلت خواست تا انسان را فريب دهد: ((قال انظرني الي يوم يبعثون قال انك من المنظرين ; شيطان گفت ]حال كه رانده ي درگاه شدم فرشتگان [ در دنيا و آخرت اولياي شما در دنيا و آخرت هستيم .)) به عبارت ديگر, نفس اماره - كه خود ((اماره بالسوئ)) است - انسان را آماده ي پذيرش وسوسه ها و دعوت هاي شيطان مي كند و شيطان انسان را بيشتر گمراه مي كند. ((و يعاضد لي الهوي ...; خدايا من از شيطان شكايت دارم كه ... هواي نفس را تقويت مي كند)), (بحار, ج 94, ص 143) پيروي از عقل و فطرت نيز كه هدايت دروني هستند - انسان را لايق رحمت هاي خاص الهي از سوي ملائكه مي كند. وجود شيطان براي دعوت به بدي ها و تحريك نفس اماره , مكمل بيروني گرايش انسان به بدي هاست ; همان گونه كه وجود ملائكه و دعوت آنان به خوبي ها و تقويت عقل و فطرت مكمل بيروني گرايش انسان به خوبي است و از تعامل اين دو, انسان كامل پرورش مي يابد.
برخي ((وجود شيطان )) را عاملي براي انگيزه ي بيشتر انسان در پناه بردن به خدا مي دانند و اين پناه جويي او را در مسير تكاملي قرار مي دهد. تأكيدهاي قرآن در اين رابطه فراوان است : ((قل رب اعوذ بك من همزات الشياطين , و اعوذ بك رب ان يحضرون ; اي رسول بگو: بار الها: من از وسوسه و فريب شياطين به سوي تو پناه مي آورم و هم به تو پناه مي آورم بار خدايا از آن كه شياطين به مجلسم حضور به هم رسانند...)), (المؤمنون , آيه 97 و 98). ((فاذا قرائت القرآن فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم ; چون خواهي تلاوت قرآن كني , اول از شر شيطان مردود به خدا پناه بر)), (نمل , آيه ي 98).
براي توضيح بيشتر درباره وجود شيطان و مهلت يافتن او توجه شما را به مطالب زير جلب مي كنيم:
اين پرسش، پرسشى بنيادين است كه براى هر انديشمند مسلمانى به گونه‏اى رخ مى‏نمايد و پاسخ به آن در گرو كاويدن جنبه‏هاى مختلف آن است.
در اين پرسش سه طرف - خداوند، انسان و شيطان - قرار دارد كه به طور مختصر به بررسى آنها مى‏پردازيم:
1. هدف خداوند از خلقت انسان آن بود كه او را به كمال برساند؛ يعنى، هدف مربوط به فعل خداوند مى‏شود و نه به فاعل؛ زيرا خداوند خود كامل على الاطلاق است و نمى‏توان غايت و هدفى براى ذات او تصوّر كرد.
2. تبلور كمال انسان، معرفت خداوند است و معرفت در گرو عبادت او است؛ از اين رو خداوند فرمود: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِن وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»؛ «جن و انس را تنها براى عبادت خود آفريدم»؛ ذاريات (51)، آيه 56. زيرا با عبادت و معرفت خداوند كامل على‏الاطلاق، كمال انسان تحقق مى‏يابد.
3. انسان عبادت‏گر را تنها در صورتى مى‏توان متحرك به سوى كمال به حساب آورد كه آگاهانه و با اختيار، اين مسير را انتخاب كرده باشد؛ نه آن كه همانند فرشتگان به صورت تكوينى به عبادت بپردازد و قدرت بر عصيان و نافرمانى خداوند نداشته باشد:
«بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»؛ انبياء (21)، آيه 26 و 27.
و چه زيبا سروده است خواجه شيراز در اين باره:

جلوه‏اى كرد رُخش ديد ملك عشق نداشت‏ غرق در غيرت شد و آتش به سراپرده آدم زد


4. به همين جهت خداوند انسان را موجودى مختار آفريد و انتخاب راه سعادت و شقاوت را در گرو اختيار خودش قرار داد؛ چنان كه مى‏فرمايد: «إِنَّا هَدَيْناهُ السبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»؛ «ما راه را به انسان نشان داديم، حال يا سپاس‏گزار است و يا ناسپاس».انسان (76)، آيه 3.
5. از اينجا است كه مسأله امتحان - به عنوان يكى از اهداف واسطه‏اى خلقت انسان - مطرح مى‏شود؛ زيرا امتحان تبلور اختيار انسان است و جاى تعجب ندارد كه در آيات فراوانى از قرآن كريم، مطرح شدن اين مسأله را به گونه‏هاى مختلف مشاهده كنيم؛ چنان كه مى‏فرمايد: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ»؛ «ما انسان را از نطفه‏اى آميخته آفريديم تا او را بيازماييم»همان، آيه 2. همچنين مراجعه شود به آيات 31، سوره محمد؛ 35 سوره انبياء؛ 155 سوره بقره؛ 7 سوره كهف؛ 165 سوره انعام؛ 7 سوره هود؛ 2 سوره ملك، 15 سوره فجر و... .
6. برقرارى يك «امتحان عادلانه» تنها در گرو وجود شرايط و امكانات براى گزينش هر يك از دو طرف مسير خير و شر به وسيله انسان است. اما خداوند از آن رو كه انسان را گل سر سبد مخلوقات خود مى‏داند و تنها براى خلقت او به خود تبريك گفته است، «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ»؛ مؤمنون (23)، آيه 14. در جهت انتخاب مسير كمال و خير، امكانات فراوانى را در اختيار او گذاشته است؛ از جمله:
1-6. آفرينش او بر اساس فطرت و گرايش ذاتى به خداوند: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ التِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها»؛ روم (30)، آيه 30.
2-6. ورود خداوند به صحنه براى كمك به هدايت انسان: «قُلِ اللَّهُ يَهْدِى لِلْحَقِّ»؛ يونس (10)، آيه 35.
3-6. الهام خوبى‏ها و بدى‏ها به انسان به منظور گزينش آگاهانه او: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»؛ شمس (91)، آيه 28.
4-6. محبوب قرار دادن ايمان به خداوند در نهاد انسان‏ها: «حَببَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَينَهُ فِى قُلُوبِكُمْ»؛ حجرات (49)، آيه 7.
5-6. يارى رساندن ويژه به مؤمنان در مسير زندگانى: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الذِينَ آمَنُوا فِى الْحَياةِ الدنْيا»؛ غافر (40)، آيه 56. با استفاده از الميزان، ج 12، ص 159.
6-6. و بالاخره گشودن راه‏هاى هدايت به تناسب تلاش انسان: «جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنهُمْ سُبُلَنا وَ إِن اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ»؛ ابراهيم (14)، آيه 12.
7. حال با وجود اين همه امكانات در جانب خير، وجود نيرويى در جانب شر موجب مى‏شود كه آزمايش الهى از صورى بودن در آيد؛ يعنى، وجود نيروهايى وسوسه‏گر كه در مقابل الهامات خداوندى، انسان را به سوى شرّ وسوسه كنند، در اين صورت باعث مى‏شود كه انسان واقعاً در ميان دو راهى‏ها، قرار گيرد و خود با اراده و عزم خويش مسيرى را انتخاب كند.
به عبارت ديگر وسوسه‏هاى شيطانى باعث مى‏شود كه انسان به مبارزه برخيزد و با استمداد از عنايات الهى نبردى سهمگين را آغاز كند و به اين وسيله نفس او پرورش و تكامل يابد و عالى‏ترين مدارج كمال ممكن را كسب كند و چون در اين صورت امتحان جدى صورت گرفته است حقيقت شخصيت او خواه مثبت و ملكوتى يا منفى و منحط بروز پيدا مى‏كند، يعنى انسان نهان خود را نشان مى‏دهد.
از اينجا بود كه با نافرمانى ابليس و رانده شدن او از درگاه خداوند و سپس تقاضاى او براى مهلت داشتن به منظور اغواى نوع انسانى؛ خداوند با تقاضاى او به صورت اجمالى موافقت كرد و به او مهلت داد تا در مقابل نيروهاى الهى، وسوسه‏گر انسان به سمت شر باشد، اما در عين حال قدرت او در اين زمينه را محدود ساخت و هيچ سلطه‏اى بر انسان‏ها به او نداد. «وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمنْ هُوَ مِنْها فِى شَكٍّ»؛ سبا (34)، آيه 21.
8. اغواگرى شيطان نيز تنها در انسان‏هايى مؤثر است كه جانب شر را بر خير ترجيح مى‏دهند، اما خالصان و خداجويان حقيقى اندك گزندى از او نمى‏بيند، چنان كه شيطان خود بر ناتوانى خويش در اين زمينه اعتراف كرده و مى‏گويد: «فَبِعِزتِكَ لَأُغْوِيَنهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ».
بنابراين وسوسه‏گرى شيطان، پس از روى‏گردانى انسان از نداى فطرت و الهامات رحمانى است. چنين كسانى كه با اختيار و انتخاب خود كفر ورزيده، قابليت محبت و همراهى با پاك‏ترين انسان‏هاى روى زمين را از دست داده‏اند؛ سزاوار آن هستند كه به وسوسه‏هاى شيطانى گرفتار شوند و اين خود نوعى مجازات الهى نسبت به آنان در همين دنيا است: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشياطِينَ عَلَى الْكافِرِينَ تَؤُزهُمْ أَزًّا»؛ «آيا ندانستى كه ما شيطان‏ها را بر كافران گماشته‏ايم، آنان را شديداً تحريك كنند؟!»مريم (19)، آيه 83.

جمعه 10 8 1392 18:18
X