معرفی وبلاگ
مولاي متقيان علي (ع) مي فرمايند "معرفة النفس أنفع المعارف" اين دنياي مجازي كه منجر به انقلاب اطلاعات گرديده و ذهن ما را انباشته از معارف و اطلاعات بيهوده نموده است. توجه به علوم نافع يك ضرورت انكار نا شدني است و چه علمي نافع تر از انسان شناسي كه مقدمه خود شناسي خواهد بود اميدوارم بتوانم در اين بمباران اطلاعات به قدر وسع خود به نافع ترين دانشها بپردازم اللهم انّي اعوذُ بك من علمٍ لاينفعُ
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 16289
تعداد نوشته ها : 15
تعداد نظرات : 1
Rss
طراح قالب
GraphistThem248

8- انسان خليفه‏ ى خدا
 «و هو الّذى جعلكم خلائف الأرض» «انعام/ 165»
قرآن كريم كراراً انسان را خليفه و نماينده‏ ى خدا در روى زمين معرفى كرده است. اين تعبير ضمن روشن ساختن مقام بشر، اين حقيقت را نيز بيان مى‏ كند كه اموال و ثروت‏ها و استعدادها و تمام مواهبى كه خداوند به انسان داده، در حقيقت مالك اصليش اوست و انسان، نماينده و مأذون از طرف اوست و بديهى است كه هر نماينده‏ اى در تصرفات خود استقلال ندارد، بلكه بايد تصرفاتش در حدود اجازه و اذن صاحب اصلى باشد. «نمونه/ ج 6/ ص 71»
9- انسان كامل مظهر رضا و غضب الهى‏
 «فلمّا ءَاسفونا انتقمنا» «1»
امام صادق عليه السلام در ذيل اين آيه مى‏ فرمايد: «إنّ اللّه لا يأسف كأسفنا ولكنّه خلق أولياء لنفسه يأسفون و يرضون ... فجعل رضاهم لنفسه رضى و سخطهم لنفسه سخطاً و ذلك جعلهم الدّعاة إليه و الأدلّاء عليه فلذلك صاروا كذلك و ليس أنّ ذلك يصل إلى اللّه كما يصل إلى خلقه ولكن هذا معنى ما قال من ذلك و قد قال أيضاً: من أهان لى وليّاً فقد بارزنى بالمحاربة و دعانى إليها.
و قال أيضاً: «من يطع الرّسول فقد أطاع اللّه»، «زخرف 55»
 و قال أيضاً: «إنّ الّذين يبايعونك إنّما يبايعون اللّه». «نساء 80»
 و كل هذا و شبههه على ما ذكرت لك و هكذا الرّضا و الغضب و غيرهما من الأشياء».
در مورد اين سخن الهى: اما هنگامى كه ما را به خشم آوردند، از آن‏ها انتقام گرفتيم، امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند مانند ما متأسف نمى‏ شود، ولى او براى خود دوستان و اوليايى دارد كه حالت تأسف و رضا به آنان دست مى‏ دهد و خداوند رضاى آنان را رضاى خود و خشم آنان را خشم خود شمرده است.
به اين دليل كه آنان را راهنما به سوى خدا قرار داده و فرموده است: هر كس به من اهانت كند، به جنگ با من برخاسته و مرا به نبرد فراخوانده است و نيز فرمود: كسى كه از پيامبر پيروى كند، از خدا پيروى كرده است و نيز كسانى كه با تو بيعت كنند، در حقيقت با خدا بيعت كرده‏اند. «توحيد صدوق ص 168»
10- ويژگى برجسته‏ى مردان الهى‏
 «رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر اللّه و إقام الصّلوة» «نور 37»
كلمه‏ ى «تجارة» وقتى در مقابل كلمه ى «بيع» استعمال مى‏ شود، از نظر عرف استمرار در كسب از آن فهميده مى‏ شود، ولى از «بيع» فروختن براى يك بار فهميده مى‏ شود. تفاوت ميان اين دو كلمه، فرق ميان دفعه و استمرار است. به تعبير ديگر «تجارة»، داد و ستد مستمر و «بيع»، خريد و فروش موقت را گويند. همان گونه كه ذكر خدا عبادت مستمر و بر پا داشتن نماز، عبادت موقت است.
بنا بر اين، آيه‏ى شريفه يكى از بهترين ويژگى‏ هاى مردان الهى را اين حقيقت مى‏ داند كه داد و ستد مستمر و خريد و فروش موقت، آنان را از عبادت مستمر و از عبادت موقّت باز نمى‏ دارد. «الميزان ج 15 ص 127»
11- ستايش خداوند از انسان كامل‏
 «ألم تر إلى الّذين يزكّون أنفسهم بل اللّه يزكّى من يشاء» «نساء 49»
بشر نبايد خودش را ستايش كند. چون او مالك فضايل و زيبايى‏ هاى خودش نيست، بلكه چون مالك و بخشنده خداست، بر اوست كه بندگانش را با اعطاى فضيلت و دادن نعمت، تزكيه عملى كند يا با مدح خودش ايشان را تزكيه قولى كند و به صفات كماليه مشرف سازد. نمونه‏هاى زير گوياى تزكيه‏ ى خداوند از انسان‏هاى كامل است:
1- حضرت آدم عليه السلام و حضرت نوح عليه السلام؛ «إنّ اللّه اصطفى ءَادم و نوحاً». «آل عمران 23»
2- حضرت ابراهيم عليه السلام و حضرت ادريس عليه السلام؛ «إنّه كان صدّيقاً نبيّاً». «مريم/ 41، 56»
3- حضرت يعقوب عليه السلام؛ «انّه لذو علم لما علّمنا». «يوسف/ 68»
4- حضرت يوسف عليه السلام؛ «إنّه من عبادنا المخلصين». «يوسف/ 24»
5- حضرت موسى عليه السلام؛ «إنّه كان مخلصاً و كان رسولًا نبيّاً». «مريم/ 51»
6- حضرت عيسى عليه السلام؛ «وجيهاً فى الدّنيا و الاخرة و من المقرّبين». «مريم/ 51»
7- سليمان عليه السلام و ايوب عليه السلام؛ «نعم العبد إنّه أوّاب». «آل عمران/ 45»
8- حضرت محمد صلى الله عليه و آله؛ «إنّك لعلّى خلق عظيم». «ص/ 30، 44؛ الميزان/ ج 4/ ص 373»
12- انسان كامل، معلم اهل زمين و آسمان‏
انسان كامل خليفة اللّه و معلم همه‏ى اهل زمين و هم اهل آسمان است. معلم اهل زمين است، براى اين كه خداى سبحان به رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: ما قرآن را فرستاديم، تا تو مردم را با آن آشنا كنى؛ «و أنزلنا إليك الذّكر لتبيّن للنّاس ما نزّل إليهم»، «نحل/ 44»
 و معلم اهل آسمان است. زيرا خداى سبحان فرمود: «يا ءادم أنبئهم بأسمائهم». «بقره/ 33»
يكى از نشانه ‏هاى تعليم انسان كامل نسبت به ملئكه سخن خود آنان است كه فرموده‏ اند: «سبّحنا فسبحت الملئكة بتسبيحنا»؛ ما تسبيح و تقديس را به فرشتگان آموختيم. فرشتگان كه به خداوند مى‏ گويند: «نحن نسبّح بحمدك و نقدّس لك»؛ «بقره/ 30»
 ما تو را از هر نوع عيب و نقص تنزيه مى ‏كنيم، براى آن است كه انسان‏ هاى كامل تسبيح و تقديس را به آنان ياد داده ‏اند. زيرا تسبيح و تقديس از علومى است كه خداى سبحان بايد از راه انسان كامل به فرشته ‏ها بياموزد. «تفسير موضوعى/ ج 6/ ص 133»
13- تسخير موجودات جهان براى انسان‏
آيات فراوانى از قرآن كريم بيانگر اين است كه خداوند موجودات جهان را مسخّر انسان قرار داده است:
1- خداوند نهر ها را مسخّر شما قرار داد؛ «و سخّر لكم الأنهار». «ابراهيم/ 32»
2- خداوند كشتى را مسخّر شما قرار داد؛ «و سخّر لكم الفلك». «ابراهيم/ 32»
3- خداوند شب و روز را مسخّر شما قرار داد؛ «و سخّر لكم اللّيل و النّهار». «نحل/ 12»
4- خداوند خورشيد و ماه را مسخّر شما قرار داد؛ «و سخّر لكم الشّمس و القمر». «ابراهيم/ 33»
5- خداوند همه‏ى آنچه را در زمين است، مسخر شما قرار داد؛ «ألم تر أنّ اللّه سخّر لكم ما فى الأرض». «حج/ 65»
از مجموع اين آيات استفاده مى‏شود كه اولًا: انسان تكامل يافته‏ترين موجودات اين جهان است، و از نظر جهان بينى اسلام آن قدر به او ارزش و مقام داده است كه همه‏ى موجودات ديگر را مسخر انسان ساخته است.
ثانياً: روشن مى‏شود كه «تسخير» در اين آيات به اين معنا نيست كه انسان همگى‏ موجودات را تحت فرمان خود درآورد، بلكه همين اندازه كه در مسير منافع و خدمات رسانى به او حركت مى‏ كنند، فى المثل كرات آسمانى براى او نورافشانى مى‏ كنند يا فوائد ديگرى دارند، در تسخير او هستند. «نمونه/ ج 10/ ص 120»
14- نعمت‏هاى سنگين پروردگار
 «و نريد أن نمنّ على الّذين استضعفوا فى الأرض» «قصص/ 5»
راغب در مفردات گويد: كلمه‏ ى «منّ» به معناى ثقل و سنگينى است و از همين جهت واحد وزن را هم در سابق «من» مى‏ گفتند و منّت به معناى نعمت سنگين است و فلانى بر فلانى منّت نهاد، معنايش اين است كه او را از نعمت گرانبار كرد.
اين كلمه بر دو نحو استعمال مى‏شود: يكى منّت عملى مانند آيه‏ى فوق؛ يعنى مى‏خواهيم به آنان كه در زندگى ضعيف شمرده شده ‏اند، نعمتى بدهيم كه از سنگينى آن گرانبار شوند. دوم منّت زبانى مانند آيه‏ ى «يمنّون عليك أن أسلموا».
خداوند متعال در قرآن كريم بر سه امر منت نهاد:
1- نبوّت؛ «لقد منّ اللّه على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولًا من أنفسهم». «آل عمران/ 164»
2- امامت؛ «و نريد أن نمنّ على الّذين استضعفوا فى الأرض»، امام صادق عليه السلام مى ‏فرمايد: «اين آيه‏ى شريفه تا روز قيامت در باره‏ى ما جريان دارد و اين پيشوايى تا روز قيامت در ما جارى است». «معانى الرضا/ ص 79»
3- هدايت به ايمان؛ «لا تمنّوا على اسلامكم ولكن اللّه يمنّ عليكم أن هديكم للايمان». «حجرات/ 17»
15- جهان هستى در خدمت انسان‏
 «هو الّذى خلق لكم ما فى الأرض جميعاً» «بقره/ 29»
در اين آيه‏ ى شريفه نفرمود: «خلقكم لما فى الأرض جميعاً»، بلكه فرمود: «خلق لكم ما فى الأرض»؛ يعنى هر چه را در جهان هستى وجود دارد، براى تو آفريدم، نه اين كه تو را براى هستى آفريدم. در آيات ديگرى نيز فرمود: تو را براى خودم آفريدم؛ اين معنا را گاهى به طور خاص فرمود، مانند اين كه به موسى عليه السلام گفت: «و اصطنعتك لنفسى»، «طه/ 41»
 گاهى به طور عام؛ «و ما خلقت الجنّ و الإنس إلّا ليعبدون». «ذاريات/ 56؛ كشف الاسرار/ ج 1/ ص 130»


 

منبع: كتاب هزار و يك نكته از قرآن كريم جلد(1)، ص642-648

دسته ها : در محضر قرآن
يکشنبه 29 10 1392 16:40

1- عنوان بنى آدم در قرآن‏
عنوان بنى آدم در قرآن كريم بر دو قسم است:
الف- شامل همه‏ى افراد بشر اعم از آدم عليه السلام و فرزندان او مى ‏شود، مانند «ألم أعهد إليكم يا بنى ءَادم أن لا تعبدوا الشّيطان» «1»
 و «يا بنى ءَادم قد أنزلنا عليكم لباساً يوارى سوءتكم». «اعراف/ 26»
ب- شامل خصوص فرزندان آدم مى ‏شود و شامل خود آدم نخواهد شد، مانند «يا بنى ءَادم إمّا يأتينّكم رسل منكم يقصّون عليكم ءَاياتى». «اعراف/ 35»
 زيرا آدم عليه السلام خود داراى مقام نبوت بوده، براى او رسولى اعزام نشد. «تفسير موضوعى/ ج 6/ ص 216»
2- آفرينش انسان از خاك‏
 «و من ءَاياته أن خلقكم من تراب» «روم/ 20»
قرآن كريم ريشه‏ ى آفرينش انسان را از خاك و گل مى ‏داند و از اين طريق مى‏ خواهد او را به ريشه‏ ى خود توجه داده و از تكبر و خودبينى برحذر دارد و در عين حال قدرت عظيم خداوند را بر او نشان دهد و حس شكرگزارى را در او شكوفا سازد. «منشور جاويد/ ج 11/ ص 100»
3- انحصار فقر در انسان و غنا در خداوند
 «يا أيّها النّاس أنتم الفقراء إلى اللّه و اللّه هو الغنىّ الحميد» «فاطر/ 16»
سياق آيه‏ ى شريفه اشعار به اين دارد كه بت ‏پرستان خيال مى ‏كردند با پرستش بت‏ها از خدا بى‏ نياز مى‏ شوند و در نتيجه، اگر خداوند آن‏ها را دعوت به عبادت مى‏ كند، به آن‏ها نياز دارد. از اين رو، خداوند در ردّ توهّم آنان فرمود: «يا أيّها النّاس أنتم الفقراء الى اللّه و اللّه هو الغنىّ»، در اين جمله فقر را منحصر در ايشان و بى نيازى را منحصر در خود كرد.
پس تمامى انحاى فقر در مردم و همه‏ى انواع تمامى انحاء بى‏ نيازى در خداى سبحان است.
از آنجا كه فقر و غنا همان فقدان و وجدان است، آن‏ها دو وصف متقابلند و ممكن نيست موضوعى از هر دو خالى باشد. هر چيزى كه تصور شود يا فقير است يا غنى، و خداوند غنى بالذات است، او مى‏ تواند همه‏ ى انسان‏ها را نابود كند. چون نيازى به آنان ندارد و انسان‏ها بالذات فقيرند. چون نمى ‏توانند به غير از خدا به چيزى غنى و بى‏نياز شوند. اما چرا فقر را منحصر به انسان‏ها دانست، با اين كه ساير موجودات نيز فقير هستند؟
پاسخ: منحصر كردن فقر در انسان‏ ها مبالغه در فقر ايشان است؛ يعنى فقر انسان‏ ها به گونه‏ اى است كه گويا غير از فقر چيزى ندارند و فقر و احتياج ساير موجودات‏ نسبت به فقر انسان‏ها بسيار اندك است و به همين عنايت در جاى ديگر فرمود: «خلق الإنسان ضعيفاً» «نساء/ 28»
 با اين كه ساير موجودات هم ضعيفند، ليكن غير از انسان مثلًا جنّ مانند انسان محتاج به لباس و غذا نيستند. «الميزان/ ج 17/ ص 33؛ روح المعانى/ ج 22/ ص 183»
4- خلقت انسان از گل تيره و روح خدا
 «إنّى خالق بشراً من صلصال من حمإ مسنون* فإذا سوّيته و نفخت فيه من روحى» «حجر/ 28- 29»
از دو آيه‏ ى فوق استفاده مى ‏شود كه انسان از دو چيز مختلف آفريده شده است؛ يكى در حد اعلاى عظمت و ديگرى ظاهراً در پايين‏ترين درجه‏ى ارزشى. جنبه‏ى مادى انسان را گل بدبوى تيره رنگ (لجن) تشكيل مى‏ دهد و جنبه‏ ى معنوى او نيز روح ناميده شده است.
اضافه‏ ى روح به خدا اضافه‏ ى تشريفى است و دليل بر اين است كه روحى بسيار پر عظمت در كالبد انسان دميده شده، همان گونه كه خانه‏ى كعبه را به دليل عظمتش «بيت اللّه» مى‏خوانند و ماه رمضان را به دليل بركتش «شهر اللّه»؛ يعنى ماه خدا مى ‏نامند.
امام صادق عليه السلام در اين زمينه مى ‏فرمايد: «... فاضافها إلى نفسه كما أضاف الكعبة إلى نفسه و الرّوح إلى نفسه فقال «بيتى» و نفخت فيه من روحى». «نمونه/ ج 11/ ص 78؛ نور الثقلين/ ج 3/ ص 11»
5- دو گونه بودن روح‏
خداوند دو گونه روح به افراد افاضه مى‏ كند:
1- روح عادى كه در آياتى مانند: «و نفخت فيه من روحى» «حجر/ 29»
 و «نفخ فيه من روحه» «سجده/ 9»
، بيان شده است. همه‏ ى انسان‏ ها از اين روح نفخى بهره‏ مندند.
2- روح خاص كه از روح القدس نشأت مى ‏گيرد و اين درباره‏ى مؤمنان خاص است؛ «و أيّدهم بروح منه» «مجادله/ 22»
 كه اين روح تأييدى است، نه روح نفخى و چنين انسانى با قدرت الهى تأييد مى‏ شود. بنا بر اين، چيزى او را از پا در نمى‏ آورد، نه حوادث سخت روزگار او را از پا در مى ‏آورد و نه شيطان توان آن را دارد كه او را بفريبد. «تفسير موضوعى/ ج 11/ ص 165»
6- عظمت و ارزش انسان‏
 «أنّه من قتل نفساً بغير نفس أو فساد فى الأرض فكأنّما قتل النّاس جميعاً و من أحياها فكأنّما أحيا النّاس جميعاً» «مائده/ 32»
سؤال: چگونه قتل يك انسان مساوى با قتل همه‏ ى انسان‏ها و نجات يك نفر مساوى با نجات همه‏ ى انسان‏هاست؟
در پاسخ مى توان چنين گفت:
الف- حقيقت انسانيت يكى است و تمامى مردم داراى آن حقيقت واحدند، پس هر كه به انسانى سوء قصد كند، در حقيقت به همه‏ ى افراد بشر سوء قصد كرده است.
ب- از آنجا كه جامعه نيز حقيقتى دارد و افراد آن چون اعضاى يك پيكرند، چو عضوى به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار؛ يعنى اثر آن در ساير اعضا نيز مشهود است، وجود افراد زيربناى تشكيل جامعه است و همان گونه كه فقدان يك فرد، ضربه ‏اى است به جامعه، احياى يك انسان نيز زنده كردن ساير اعضاى اين پيكر بزرگ است. زيرا هر كسى به اندازه‏ ى ظرفيت و توانايى‏ هايش در ساختن مجتمع بزرگ انسانى مؤثر است.
از اينجا بُعد ديگرى از اعجاز قرآن كريم روشن مى‏ شود كه در عصر جاهليت و محيطى كه انسان كم ارزش‏ترين موجود تلقى مى ‏شد، ارزش و عظمت انسان را به زيبايى تمام بيان كرده است. «نمونه/ ج 4/ ص 355؛ الميزان/ ج 5/ ص 316»
ج- از آنجا كه مقصود از قتل همه‏ ى انسان‏ ها يا احياى همه‏ ى آن‏ها، انسان‏ هاى پاك و بى گناه است، نه انسان‏ هاى شقى و رذل، تبهكارى كه انسان بى گناهى را مى‏ كشد، براى او اين يا آن انسان مطرح نيست. او در حريم حفظ منافع خود از كشتن هيچ بى ‏گناهى پروا ندارد.
چيزى كه هست قدرت كشتن آن‏ها يا انگيزه‏ ى فعلى در او موجود نيست، ولى در صورت وجود انگيزه و داشتن توانايى، از كشتن آن‏ها ابايى نخواهد داشت، بنا براين كشتن يك انسان بى گناه مساوى كشتن همه‏ى انسان‏هاست. به عبارت ديگر، زمينه‏ ى چنين كارى در روح و روان قاتل موجود است، عين اين بيان در مورد احياى انسانى نيز جارى است. «منشور جاويد/ ج 11/ ص 108»
7- معناى خلافت الهى‏
 «يا داود إنّا جعلناك خليفة فى الأرض فاحكم بين النّاس بالحقّ» «ص/ 26»
ظاهر كلمه خلافت اين است كه مقصود از آن خلافت الهى است و در نتيجه با خلافتى كه در آيه‏ ى «و إذ قال ربّك للملئكة إنّى جاعل فى الأرض خليفة» «بقره/ 30»
 آمده، منطبق است. يكى از شئون خلافت اين است كه صفات و اعمال مستخلف عنه را نشان دهد و آينه‏ ى صفات او باشد و كار او را بكند. پس، خليفه‏ ى خدا در زمين بايد متخلّق به اخلاق خدا باشد و آنچه خدا اراده مى ‏كند، او ارداه كند و آنچه خدا حكم مى‏ كند، او همان را حكم كند و چون خدا هميشه به حق حكم مى‏ كند؛ «و اللّه يقضى بالحقّ»، «غافر/ 20»
 او نيز جز به حق حكم نكند و جز راه خدا راهى نرود؛ «فاحكم بين النّاس بالحقّ». «ص/ 26؛ الميزان/ ج 17/ ص 195»

 

منبع: كتاب هزار و يك نكته از قرآن كريم جلد(1)، ص637-642

دسته ها : در محضر قرآن
يکشنبه 29 10 1392 16:17
X